محل تبلیغات شما

عطر یاس



گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع م کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک م است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن

***
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه


***
پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار
بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز مباد این صدا خموش


***
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسة رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شرارة آتش به من رسید
مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم


من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو  


آخرین وداع با یاران
. در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم.

در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)
در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.
پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردن‌های كشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟

ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)-فروغ ابدیت جلد2، صفحات 864- 865 (با اندكی تغییر)
پیامدهاى رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (س)
در این مقال بنابر آن است كه پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود.  او كه بضعة الرسول است (9) و به تعبیر امام على (ع) بقیة النبوة (10) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولك، سابقة فی وفور عقلك است. (11)
او كه خلیفه اول در جمع مردم مدینه درباره‏اش چنین گفته است: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة است. (12)
و حتى عایشه نیز گفته است: ما رایت احدا كان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یكون الذی ولدها. » (13)
او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (ص) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مى‏پردازیم:
آن حضرت در خطبه فدكیه (14) و خطبه‏اى كه بعدا در جمع ن مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (15) ایراد فرموده‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى‏كنند از جمله آنها عبارتند از:
1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .
استومع وهنه یا وهیه.‏» (16)
حضرت در خطبه‏اى كه در حضور ن مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:
فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (17) ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»
2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .
استنهر فتقه وانفتق رتقه () ؛ تشتت و پراكندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»
استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .در قرآن كریم نیز آمده است كه: ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (19) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»
3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.
آنان كه به پیامبر اكرم (ص) و احكام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دین الهى و حكومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اكنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .
واكدت الامال‏.» (20)
4 . به حریم پیامبر بى ‏حرمتى شد .
اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (21)؛ هنوز جسد مبارك پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (22) بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع مى‏كنند.
چنانكه حضرت على(ع) مى‏فرماید:" فوالله ما كان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (23) ؛ به خدا سوگند نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت‏ باز دارند.»
و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى كه قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‏ حرمتى كردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (24)
و مدتى هم از رحلت ‏حضرت نگذشت كه به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‏حرمتی ها كه نكردند. چنانكه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هكذا كان یفعل بحبیبتك وابنتك . . (25)
یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (26) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (27)
5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .
ظهر فیكم حسكة النفاق.‏» (28)
حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با كنایه زیبایى به این نفاق افكنى پرداخته است و فرموده است:
تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (29) ؛  شیر را اندك اندك با آب ممزوج نمودید و به بهانه این كه آب مى‏نوشید، شیر را خوردید. كنایه از نفاق است كه تظاهر به عملى مى‏شود كه در واقع خلاف آن است (30) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‏ها و درختان كمین كردید . و ما بر این رفتار شما كه مانند بریدن كارد و فرو بردن نیزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مى‏كنیم .»
6 . دین و معنویت كم رنگ شد .
و سمل جلباب الدین.‏» (31)
جلباب‏» چادر یا عبایى كه بدن انسان را مى‏پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى‏گیرد، همانگونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى‏گیرد. (32)
و در عبارتى دیگر فرموده‏اند: . اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (33) ؛ به خاموش كردن انوار درخشان دین و بى‏اهمیت كردن و مهمل گذاردن سنت‏هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»
7 . مردم دچار بى‏تفاوتى شدند .
حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پیامبر را كمك كرده بودند چنین فرمودند:
یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (34) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‏تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»
8 . مردم پیمان شكنى كردند .
فرمودند: فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام (35) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشكار كردن عقیده پنهان كارى مى‏كنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‏اید.»
حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى‏كند كه پیامبر اكرم (ص) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام كرد و آنان نیز با على (ع) بیعت كردند . اما اكنون بیعت‏ خود را شكستند .
9 . مردم دچار وسوسه‏هاى شیطانى شدند .
تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى (36) ؛ به شیطان گمراه كننده پاسخ مثبت دادید.»
و در جاى دیگر از خطبه فرموده‏اند: اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجیبین (37) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید كه پاسخگوى دعوت باطل او هستید. .»
مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى‏بیند، سرش را در لاك خود فرو مى‏برد. اما وقتى كه محیط را بدون خطر احساس كرد، سر خود را بیرون مى‏آورد. شیطان نیز تا وقتى كه پیامبراكرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاك خود فرو برده بود و جرات نمى‏كرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریك مردم پرداخت. (38)
10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى‏اساس .
معاشرالناس المسرعة الى قیل الباطل المغضیة على الفعل القبیح الخاسر (39) ؛ اى گروه مردم كه به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‏كنید، و كردار زشت زیانبار را نادیده مى‏گیرید.»
11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .
در پایان خطبه عیادت خطاب به ن مهاجر و انصار فرمود:
اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(40) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار كشید تا كى مرض فساد پیكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد كه پس از این از شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است .
12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .
حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدكیه به گروه هاى فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است . و ویژگى‏هاى آنها را نیز بیان فرموده است .

پاورقی
    ‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- القصاص فی دار الدنیا احب الی من القصاص فی دار الاخرة.
2- مناقب آل ابیطالب ج1، ص164 .

منبع:aviny.com


اربعین،چهلمینروز شهادت امام حسین علیه السلام است كه جان خود و یارانش رافداى دین كرد.از آنجاكه گرامیداشت‏خاطره شهید و احیاء اربعین وى،زنده نگهداشتن‏نام و یاد و راه اوست وزیارت،یكى از راههاى یاد و احیاء خاطره است،زیارت‏امام حسین‏ع‏»بویژه در روزبیستم ماه صفر كه اربعین آن حضرت است،فضیلت بسیاردارد.

بیستم صفر شیخ درتهذیب و مصباح روایتكرده از حضرت امام حسنعسكرى علیه السلام كه فرموده علامات مؤ من پنج چیز است پنجاه و یك ركعت نمازگذاشتن كه مراد هفده ركعت فریضه و سى و چهار ركعت نافله است در هر شب و روز و زیارتاربعین كردن و انگشتر در دست راست كردن و جبین را در سجده بر خاك گذاشتن و بِسْمِاللّهِ الرَّحْمن الرَّحیمِ را بلند گفتن و كیفیّت زیارت حضرت امام حسینعلیه السلام در این روز به دو نحو رسیده یكى زیارتیست كه شیخ در تهذیب و مصباح روایتكرده از صفوان جمّال كه گفت فرمود به من مولایم حضرت صادق علیهالسلام در زیارت اربعین كه زیارت مى كنى در هنگامى كه روز بلند شده باشد و مى گوئى:

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُعَلى خَلیلِ اللَّهِ

سلام بر ولى خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا

وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِصَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ

و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش سلام بر حسین

الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِوَقَتیلِ الْعَبَراتِ

مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاریها اسیر بودو كشته اشكِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُوَلِیِّكَ وَصَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ

خدایا من براستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (ونماینده ) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده ات و فرزند برگزیده ات بود كه كامیابشد

بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِوَحَبَوْتَهُبِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ

به بزرگداشت تو، گرامیش كردى بوسیله شهادت و مخصوصش داشتىبه سعادت و برگزیدى او را به پاكزادى

الْوِلادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ

و قرارش دادى یكى از آقایان (بزرگ ) و از رهروان پیشرو ویكى از كسانى كه از حق دفاع كردند

الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِوَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ

و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى كه حجت توبر خلقت هستند قرارش دادى او نیز

الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَالنُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیكَ

در دعوت مردم جاى عذر و بهانه اى (براى كسى ) نگذارد وبیدریغ خیرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد

لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِالضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ

تا برهاند بندگانت را از (گرداب ) جهالت و نادانى وسرگردانى (در وادى ) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر علیه

غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِالاَْدْنى وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ

آن حضرت كسانى كهدنیا فریبشان داد و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بدادآخرتش رادرمقابل بهائى






فراز ششم:
تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علیعلیهما السلام

- اللهمانّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا! من تو را گواه می گیرم که هرآن که حسین(علیه السلام) را دوست دارد، دوست می دارم .
-
و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی کهدشمن اوست.
-
بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر ومادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.
این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدیاست که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت"جنگ و محاربه" هستیم و در حقیقت این مطلب است ، که در تمام شداید وسختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما ، بلکه عین شماهستیم.
مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهلبیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن استشیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد،هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیروواقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او میشود ، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمعنمود ، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی ، لحمهم لحمی ودمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم ، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌلمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم. ؛ پسآن زمانی که تمامی آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبارا گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیتو خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشانرا بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده،هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلمو صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوستبدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکاتو رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشانگردان. ."(9)
یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال مندر حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ ودشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.
بابی انت و امّی : پدر و مادر من فدای تو باد.
باء، در "بابی" برای تفدیه (فدا و قربانیشدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.
این جمله "بابی انت و امی" در اصل برایدعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود،خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترامبه جلالت و بزرگی طرف مقابل است ، همانند الفاظی که در زمان ما برای احترام بیانمی شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و . در آن زمان نیز این لفظرا برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال میگردد، در حالی که ظاهرا "امام"از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند امواتاست، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلانکس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالینداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدایتو می کردم.
از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام میتواند ، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرتبیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت ، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنیوقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است ، هزاران مرتبهکشته و زنده شدیم ، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله ،امروز ، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلیالله علیه وآله مدتها قبل ، از دنیا رفته است؛ و لیکن همه معانی بیانگر این نکتهاست، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح وجنگ و . یکی هستند.

فراز هفتم:
اصالت خاندان امام حسین علیه السلام

- اشهَدُانـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة والارحامِ المـَطهَّرة ؛ گواهی میدهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
-
لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیتتو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
-
و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و(دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
-
و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکانِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمینو دژ محکم مؤمنین هستی.
-
و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِالرَّضی اَّکی ِالهادی المهدی ؛ و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار،پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

فراز هشتم:
توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

- واشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم کهامامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
-
و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَالحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛ و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همهاهل دنیا هستند.

فراز نهم:
اعتقادات شیعه

- واشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِعَمـََلی؛ شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم برطبق دستورات دین عمل می کنم .
-
وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلبشما آمیخته است .
-
و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُممُعدَّة ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آمادهیاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
-
فمعکم لا مع عدوکم؛ و من با شما هستم نه با دشمنانشما.

فراز دهم:
صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

- صلواتُاللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواحمقدستان، بر پیکر پاک شما.
-
وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم وباطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .
-
امینَ ربَّ العالمین؛ به اجابت رسان، ای پروردگارجهانیان .

پینوشت ها:

1- مصباحالمتهجد، شیخ طوسی، ص 730 .
2-
حماسه حسینی، ج 3، ص 121.
3-
سید هاشم محلاتی، زندگانی امام حسین(علیه السلام)،ص 378.
4-
تاریخ طبری، ج 6، ص 16.
5-
مقتل مقرم، ص 206.
6-
کشف الغمه، ج 2، ص 308.
7-
حماسه حسینی، ج 3، ص 145.
8-
همان، ص 49.
9-
فاطمه زهرا(س) سید محمدکاظم قزوینی، ص 92، به نقلاز عوالم الکبیر.

 

 


فراز چهارم:
قاتلان امام حسین علیه السلام

- وَ قـَدتـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛ کسانی بر علیه او( امام) همدست شدند کهدنیا آنها را فریب داد.
-
و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُبالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرتخود را به بهای کمی دادند.
-
و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛ گردن فرازی کردهو خود را در پرتگاه هوس انداختند.
-
و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تورا به خشم آوردند .
-
و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
-
و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ وبار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
-
فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام)جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
-
حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛ تا این که در ( راه)طاعت تو خونش ریخته شد.
-
وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباحشد.
امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت بهتوصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.
عمربن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که درجریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است کهدر سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه ومحرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاریاز یاران رسول خدا(صلی الله علیه واله) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرایخلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیتمعروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایاترسیده، رسول اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمتکردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محرومنمود.(3)
نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا اوفرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیهالسلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برایبازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت "ری" را نیزبه نام او صادر کرده بود.
"
شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران وفرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان وطرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بودو در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.(4)
وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیهالسلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثرگرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.
اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلامبودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی اللهعلیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عاملدنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید:من در سال شصت هجری که م از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امامحسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم:قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و .؛ مردم دلهاشان با توست ، ولی شمشیرهاشانبا بنی امیه است و .(5) سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبیفرمودند: "انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّتمعائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستندو دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیلهای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار میگیرند ، دینداران حقیقی ، بسیار اندک هستند".(6)
همیشه در طول تاریخ انسان ، دنیا پرستی و قدرتخواهی ، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتاردنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عاملدنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ(یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است ؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیهالسلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت ،راضی به قتل آن حضرت شدند ، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم وملئت غرائزهم ؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پرشده است، لذا همه یکدست علیه تواند." علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمنبودند ، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام ، به خاطر از دستندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند که واقعاًنماز می خواندند و شهادتین می گفتند ؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادنجان و دنیای خود ، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند ، به همین جهتجنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده ؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بودهاست ؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند ، به همیندلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند ، به همین دلیلآنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند ، پست ترند ، عقاد در همین باره میگوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت وحق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت ، لباساو و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او ورسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود".(7)
البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان باعامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشترانسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن واسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکهعقاد می گوید: "آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینهفرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند وبه همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چندکه از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."(8)
پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر،عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزندپیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنتخداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم:
عبرت آموزی از سالار شهیدان

- اشهَدُانـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛ گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانتدار او هستی.
-
عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداًمـَظلوُماً شهیداً؛ گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، وهنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادترسیدی.
-
و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ وگواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
-
و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و (خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
-
و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی میدهم که به عهد خدا وفا کردی .
-
و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛ ودر راه (خدا) ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .
آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده،درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که بهاختصار بیان می کنیم:

الف- فضایل شخصی و فردی:

1- توحید وعرفان.
2-
عبادت و بندگی.
3-
ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن.
4-
تسلیم در برابر رضای خداوند.
5-
آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی.
6-
شجاعت و مروّت.
7-
استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها.
8-
عزّت نفس و مناعت طبع.
9-
عفو و بخشش.
10-
نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است

ب- اجتماعی و ی:

1- ایثار واز خودگذشتگی.
2-
وفاداری.
3-
برابری و نفی تبعیضات ناروا.
4-
عزّت ی.
5-
امر به معروف و نهی از منکر.
6-
نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت.
7-
قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک ت هایمحافظه کارانه، برای اثبات حقیقت.
8-
مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدانو مستکبران.
9-
جدا نبودن ت حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه وعرفان.

این درس ها و پیام ها ، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، ی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم


- چهل و پنج دقیقه ای می شد که در آن سوز سرما ایستاده بود. زن٬ کنار جاده منتظر کمک ایستاده بود. ماشین ها یکی پس از دیگری رد می شدند. انگار با آن پالتوی کرمی اصلا توی برف ها دیده نمی شد. به ماشینش نگاه کرد که رویش حسابی برف نشسته بود. شالش را محکم تر دور صورتش پیچید و کلاه پشمی اش را تا روی گوش هایش کشید.

یک ماشین قدیمی کنار جاده ایستاد و مرد جوانی از آن پیاده شد. زن ، کمی ترسید اما بر خودش مسلط شد مرد جوان جلو آمد و به او سلام کرد و مشکلش را پرسید. زن توضیح داد که ماشینش ، پنچر شده و کسی هم به کمک او نیامده است. مرد جوان از او خواست بیش از این در آن سرمای آزار دهنده نماند و تا او پنچرگیری می کند زن در ماشین بماند. او واقعا از خداوند متشکر بود که مرد جوان را برایش فرستاده است. در ماشین نشسته بود که مرد جوان تق تق به شیشه زد. زن پولی چند برابر پول پنچرگیری در مغازه را، برداشت و از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه از وی تشکر کرد، پول را به طرفش گرفت. مرد جوان، با ادب، پول را پس زد و گفت که این کار را فقط برای رضای خاطر خداوند انجام داده است و به او گفت: "در عوض ، سعی کنید آخرین کسی نباشید که کمک می کند."

از هم خداحافظی کردند و زن که به شدت گرسنه بود به طرف اولین رستوران به راه افتاد. از فهرست غذای رستوران یکی را انتخاب کرده بود که زن جوانی که ماه های آخر بارداری خود را می گذراند با لباس بسیار کهنه و مندرسی به طرفش آمد و با مهربانی از او پرسید چه میل دارد. زن، غذایی 80 دلاری سفارش داد و پس از آنکه غذا را تمام کرد، یک اسکناس صد دلاری به زن جوان داد. زن جوان رفت تا بیست دلار بقیه را برگرداند. اما وقتی بازگشت خبری از آن زن نبود. در عوض، روی یک دستمال کاغذی روی میز یادداشتی دیده می شد.زن جوان یادداشت را برداشت. در یادداشت نوشته شده بود که آن بیست دلار به علاوه ی چهارصد دلار زیر دستمال کاغذی برای وی گذاشته شده است تا برای زایمان دچار مشکل نشود. یادداشت برای آن زن بود و در آخر نوشته شده بود: "سعی کن آخرین نفری نباشی که کمک می کند."

شب که شوهر زن جوان به خانه بازگشت، بسیار محزون بود و گفت که به خاطر پول بیمارستان نگران است چون نزدیک زمان زایمان است و آن ها آهی در بساط ندارند. زن جوان ماجرای آن روز را برایش تعریف کرد: درباره ی زنی با پالتوی کرم روشن که مبلغ کافی برای او گذاشته بود و نامه را هم به او نشان داد.

قطره ی اشکی از گوشه ی چشم مرد جوان فرو ریخت و برای همسرش تعریف کرد که آن روز صبح در جاده به همین زن برای رضای خداوند کمک کرده است .

تا "خدا" هست، هیچ لحظه ای آنقدر سخت

نمیشود که نشود تحملش کرد! شدنی ها را

انجام ده و تمام نشدنی هایت رابه "خداوند"


از دین دست برداشتیم تا دنیای ما بیشتر و بهتر شود،

علاوه بر اینکه از معنویات پایین آمدیم، به ضرر دنیای

ما تمام شد و همه خیرات از دست ما رفت، غافل از

اینکه سرچشمه همه خیرات اوست، و از ناحیه او

باید به ما برسد، و حتی حلال و حرام را باید او تعیین

و تقسیم کند و اجازه تکوینی بدهد؛ زیرا

یضِل اللهُ مَن یشَآءُ وَ یهْدِی مَن یشَآءُ؛

هرکس را بخواهد، گمراه و یا هدایت می‌کند».

هرچند هدایت و اضلال خداوند گزاف نیست.

می‌خواستیم با کناره‌گیری از معنویات و دوری از دین

در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم، بدتر در مادیات

هم عقب ماندیم، غافل از اینکه شرط رسیدن به

مادیات، بی‌دینی نیست، وگرنه هر فرد بی‌دینی باید

متمول و ثروتمند می‌بود. پس سعی کنیم خود را به

حرام نیندازیم. بزرگان ما از حلال اجتناب می‌کردند،

حداقل ما از حرام اجتناب کنیم.



(در محضر بهجت، ج٢، ص٣۵٠)




احمد بن یوسف دمشقى در كتاب خویش به نام ((اخبارالدول و آثار الاءول )) چنین روایت مى كند:
در خبر آمده است :

زمانى كه پدر بزرگوارش ، او (فاطمه ) را به شوهر داده و مالى اندك را به عنوان صداق تعیین فرمود، عرض كرد: اى رسول خدا، دختران مردم نیز شوهر كرده و مقدار كمى به عنوان صداق بر ایشان تعیین مى گردد، پس فرق بین من و آنان چیست ؟

امیدوار و خواهانم كه مهریه را به على (ع) برگردانى و از خداى تعالى بخواهید كه مهریه مرا شفاعت گناهكاران از امت تو قرار دهد.

پس جبرئیل نازل شد و با وى كاغذ كوچكى از حریر بود كه در آن نوشته شده بود:

خداى تعالى مهریه فاطمه را شفاعت گناهكاران از امت پدرش قرار داده و به همین علت زمانى كه ایشان در حال احتضار بودند، وصیت فرمودند كه آن كاغذ كوچك را روى سینه شان در زیر كفن قرار دهند. این وصیت عمل شد و فاطمه زهرا(س) فرمودند:

به هنگامى كه در قیامت برانگیخته شدم ، این كاغذ را به دست مى گیرم و ازگناهكاران امت پدرم شفاعت مى كنم .

در این حدیث همان گونه كه مى بینید، از آنچه كه به فاطمه زهرا(س) از عظمت شخصیت و علو همت و مرتبت بلند و بى حد و جلالت قدر عنایت گردیده ، حكایت مى كند؛ زیرا این بزرگوار از پدر ارجمندش مى خواهد از خدا بخواهد كه به عنوان مهریه و صداق ، این حق عظیم ، یعنى شفاعت ، را در قیامت به او اعطا فرماید و پروردگار مهربان هم در خواست رسول خویش را اجابت فرموده و حاجت وى را برآورد و آن نامه را به وى عنایت فرمود و صدیقه طاهره نیز آن سند را به هنگام حاجت ، یعنى در قیامت ، آشكار خواهد فرمود. صفورى در نزهة المجالس نقل مى كند كه نسفى گوید:

فاطمه زهرا(س) از پدر بزرگوارش رسول اكرم (ص ) در خواست نمود كه صداق وى را شفاعت براى امت او قرار دهد و این بانوى بزرگوار زمانى كه بر صراط آیند، صداق خویشتن را طلب كنند




منبع: ۳۶۰ داستان از فضایل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزیزى





هرگاه به هر

امامی سلام دهید

خــــــود آن امام جواب

ســـــــلام تان را میدهـــــد.❣



ولی اگر کسی بگوید:

❣ السلام علیک یا فاطمه اهرا”❣

همه‌ی امامان جواب میدهند …

می‌گویند: چه شده است که این

فرد نام مادرمان را برده است !؟



السلام علیکِ

یا فاطمهُ اهراء(س)

تا ابد این نکته را انشا کنید

پای این طومار را امضا کنید

هر کجا ماندید در کل امور

رو به سوی حضرت زهرا کنید.




السلام علیک یا فاطمه اهرا (س)

السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّه 

السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ  السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ

 السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ 

 السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ

 السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه

 السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ 

السَّلامُ عَلَیْكِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ 

السَّلامُ عَلَیْكِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ





شخصی نزد امام صادق(علیه‌السلام) رفت و پرسید: ما که


نتوانستیم به کربلا برویم چه می‌شود؟


فرمودند: روز اربعین چه کار می‌کنی؟


گفت: دلم متوجه قبر حضرت می‌شود.


امام(علیه السلام) زیارت اربعین را به او آموزش داد و فرمود:


حتی اگر از راه دور در این روز این زیارت را انجام دهی،


خداوند در این روز فرشتگانی در عالم دارد که معلق‌اند


و صبح سحر روز اربعین می آیند و تا غروبش در زمینند .


هر جای عالم و هر کس در قالب این کلماتی که


من گفتم یعنی زیارت اربعین، ارتباط دلی و قلبی برقرار کند،


ملائک می‌آیند و آن زیارت را بر می‌دارند و تا دم غروب


نزد سیدالشهدا(علیه‌السلام) می‌برند.


و حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) به ملائک امر می کند


که بنویسید اینجا آمدند و زیارت کردند.


امام صادق(علیه‌السلام) در ادامه فرمودند:



غصه نخور که نرفتی، فقط در این روز دلت به یاد کربلا باشد


و غم کربلا داشته باشی یعنی رفتی، آه که می توانی بکشی؟


چه بسا این آه ثوابش بیشتر از آن زیارت می‌شود.



به فرموده حضرت آیت الله بهجت


مهمترین مساله در زیارت آن است که میان حیات و وفات امام

تفاوت قایل نشوی و او را حاضر بدانید .


هر چه حاضر تر بدانید زیارت بیشتر حاصل شده است.


چرا که فقط ما در حجاب کثرتیم و امام در همه حال در حضور

و وحدت است


پس زیارت مربوط است به میزان باور ما به حضور و وحدت


دقیقا مانند قرب و بعد از حضرت حق



نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت

یـک بینــوا بــرای خـودش ربـنا گـرفت


هرکـس رسید؛ سـوال کـرد: زائـری؟

از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت


آقا مگر "بَدان" به حـریمت نمیرسند؟

پس "حُر" که بود که جام بلا گرفت؟


بـاشد؛ محـل نـده. نبـرم اربعین حرم

اما بدان؛ که قلبم از این ماجرا گرفت


آنقدر گریه میکنم که بگویند عاقبت

نوکر ز اشـکِ خـود سفرِ کربلا گرفت


اما ز راهِ دور؛ سلام حضـرت حسین

بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت



مرتضی شاهمندی


به عنوان اولین سؤال لطفاً اشاره ای به سند زیارت عاشورا کنید.

زیارت عاشورا از زیاراتی است که طبق اسناد موجود، حدیث قدسی یا کلام الله به حساب می ‌آید که بررسی سندی آن جای خودش را دارد.

مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح نقل می‌کند امام صادق فرمود: از پدرم از پدرش تا امیرالمؤمنین از پیامبر (ص) و پیامبر از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل می ‌کند که خداوند فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا اباعبدالله تا آخر زیارت.

* چه شروحی بر این زیارت نوشته شده است؟

شروح بسیاری بر زیارت عاشورا نوشته شده است. آقای ناصرالدین انصاری حدود یازده سال قبل مقاله ای در یکی از مجلات منتشر کرد که حدود چهل شرح را از قدما در آن مقاله نقل کرده بود و به نظرم رسید که باید شروح، بیش از این باشد؛ پس از بررسی، حدود چهل شرح دیگر نیز یافتم که برای وی فرستادم تا به مقالۀ خود اضافه کند.

* مهم ترین اولویت و نکته ای که در شروح زیارت عاشورا وجود دارد را بیان کنید.

در بین همه این شروح یک مسئله برای بنده جای تعجب بود؛ برخی از شروح، فرازهایی را شرح کرده اند که در بین عبارات مشهور زیارت عاشورای مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی وجود ندارد. یک نکته را اینجا عرض کنم و آن این که مفاتیح الجنان اصلاً تألیف مرحوم شیخ عباس قمی نیست و ایشان به دستور استادشان مرحوم میرزا حسین نوری دو کتاب از کتب گذشتگان را تنقیح و تلخیص کردند یکی بحار مرحوم مجلسی دوم بود که به نام سفینة البحار مشهور است و دیگری مفتاح الجنان بودکه تألیف ملا اسد الله صدوق بروجردی است که این کتاب اغلاط بسیاری دارد؛ مرحوم صدوق بروجردی روضه خوان و خطیب توانایی بود.

بروجرد دو نفر به اسم ملا اسدالله دارد که یکی ملا اسدالله مجتهد بروجردی که از اعاظم علمای عصر خود و استاد شیخ اعظم انصاری بوده است شیخ اعظم چند سال نجف را ترک می‌کند و به بروجرد می ‌آید تا از محضر ملا اسدالله مجتهد استفاده کند؛ دیگری ملا اسدالله صدوق بروجردی است که منبری، خطیب و روضه خوان بروجردی است که بسیاری از کتب تراجم، این دو نفر را با هم مخلوط می ‌کنند و حتی جایی دیدم مفتاح الجنان را به ملا اسدالله صدوق نسبت داده اند و این اشتباه است. حجم مفتاح الجنان دو برابر مفاتیح است و در زمان وی و بعد از آن چندین بار چاپ شده بود که مرحوم شیخ عباس قمی آن را تصحیح کرد و مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح هم به این مطلب اشاره دارد که کتاب مفتاح الجنان پر از اغلاط بود و دعاهای غیر مأثور داشت که آنها را حذف کردیم و به این موارد اشاره دارد و اگر اشتباهی هم در مفاتیح یافت می ‌شود تتمه اشتباهاتی است که در گذشته بوده است و مرحوم شیخ عباس تمام سعی خود را کرده که این اشتباهات تصحیح شود؛ نقل زیارت عاشورای شیخ عباس برخی فرازها را اضافه تر دارد و برخی فرازها در نسخ دیگر هست که آن نسخ دیگر صحیح تر به نظر می‌ آید.

* از باب نمونه به برخی از این نکات اشاره ای داشته باشید.

یکی از این فرازها عبارت:اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی [الَّذِینَ‏] جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ» می باشد و جَاهَدَت به معنای جهاد است؛ بنده در جوامع روایی و با نرم افزارهای جدید خیلی تفحص کردم که جای دیگری به غیر از زیارت عاشورا بیابم که جهاد، بار معنایی منفی داشته باشد و به معنای جنگ دشمن با اهل بیت (ع) به کار رفته باشد و چنین کاربردی در هیچ کجای دیگر ندیدم.

لذا برای بنده جای سؤال بود که معنای این جمله چیست؟؛ با مقایسۀ نسخه های زیارت عاشورا دیدم این کلمه دو نوع دیگر هم در نُسخ نقل شده است یکی جاحد» بود که مرحوم آشیخ محمد تقی تستری صاحب قاموس در تألیفاتش به این نکته اشاره کرده که شایدجاحد» درست باشد اما نگفته که نسخه ای هم داریم که اینگونه نقل کرده است؛ اما بنده نسخه ای پیدا کردم که جاحد» آمده است.

مرحوم شیخ محمد تقی تستری در کتاب اخبار الدخیلة» جلد سوم صفحه هجده نقل می‌کند که جاحد» درست است و به معنای تکذیب و انکار است کسانی که امام حسین (ع) را تکذیب و انکار کردند؛ این را که دیدم قدری آرام شدم و گفتم اینطور بهتر به نظر می ‌رسد ولی باز هم می‌ گفتم آنهایی که امام حسین (ع) را انکار کردند یک مقدار جمله بندی لنگ داشت تا اینکه در کامل ایارات مرحوم ابن قولویه قمی دیدم که اصلاً جاحد ذکر نشده و حارب» ذکر شده که به نظر صحیح تر است و با این توضیح متن این فقره اینگونه می شود: اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی [الَّذِینَ‏]حاربت الْحُسَیْنَ».

* آیا در بین نسخه های مختلف کامل ایارات نیز حاربت» ذکر شده است؟

بله، کامل ایارات تقریباً جزو قدیمی ترین منابع زیارت عاشوراست و شاید قبل از وی کسی متن زیارت عاشورا را نقل نکرده است و آنجا حارب ذکر شده و نُسخ دیگر کامل ایارات هم تماماً حارب ذکر کرده اند و نسخ بدل نداشت.

* به برخی اختلافات در بین نسخه های متعدد زیارت عاشورا اشاره کنید.

 یکی در فراز اول زیارت عاشوراست السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» بعد داریم [السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ‏]» در مفاتیح شیخ عباس قمی و در حاشیه برخی زیارات، عبارت  [السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ‏]» نقل شده است؛ بنده نسخ متعدد را دیدم که این جمله خیرة الله وابن خیرته» را دارد؛ دلیلی هم نیست که ذکر نشود اما در نسخ متأخرین به این جمله زیاد اعتنا نشده است.

* به نظر شما آیا مسلک متاخّرین دقیق تر است یا مسلک و نقل های قدماء؟

سبک مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) این بود که چه در مباحث فقهی و چه در مباحث غیر فقهی به کتب قدما زیاد اهمیت می ‌دادند؛ خصوصاً کتاب های مرحوم مفید و کتاب های مرحوم شیخ طوسی را؛ برای عبارات کتاب ها ارزش قایل می ‌شدند و می ‌گفتند: اینها مسلکشان بر این نبوده که کل عبارت قال الباقر و قال الصادق (ع) را بگویند، اما عبارتشان را از متن روایات اتخاذ می ‌کرده اند و روی این مسأله تکیه داشتند که عبارات قدما از روی متن روایات ذکر شده بدون اینکه اشاره کنند که این متن روایت است و این مسلک آنها بوده و اتفاقاً این درست است و باید به کتب قدما اهتمام بیشتری نسبت به کتاب های متأخرین قایل بود چون متأخرین شاگردی هستند که بر سر آن مکتب درس گرفته اند.

* آیا موارد اختلافی دیگری هم در نسخه های مختلف زیارت عاشورا وجود دارد؛ لطفاً به برخی دیگر از این موارد اشاره کنید؟

یکی دیگر از مواردی که وجود دارد عبارت دوم زیارت عاشورا است که می خوانیم: السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِین‏» در هفتاد درصد نسخه ‌ها فاطمة اهرا» نقل شده است و در بیشتر ادعیه و روایات نیز کلمه فاطمه و زهرا را با هم ذکر کرده اند مگر عبارات معدودی؛ و مانعی ندارد که فاطمة اهرا بگوییم چرا که این کار چیزی را به متن اضافه نمی کند و ناهنجاری در عبارت به وجود نمی آورد. البته اینها مستند است ولی اینجا فرصت ارائه مستندات نیست.

در فراز دیگری می خوانیم یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِكَ [بِكُمْ‏] عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُكَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَات» که این عبارت در نسخ، اختلاف دارد. بیشتر این عبارات را مرحوم شیخ عباس قمی به صورت ضمیر مفرد مخاطب "بک" نقل کرده با اینکه" بکم" صحیح است. به چند دلیل، بنده به یک نکته اشاره می‌ کنم، اینکه بیشتر فرازهای زیارت عاشورا جز جاهایی که شخص أبا عبدالله خطاب قرار می ‌گیرد، فقط پیرامون شخص سیدالشهدا نیست و فرازها فی الجمله پیرامون شهدای کربلاست مگر مواردی که شخص أباعبدالله (ع) خطاب قرار گرفته است. السلام علیک یا أباعبدالله که خطاب به شخص است اما در ادامه می ‌فرماید: لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِكَ [بِكُمْ‏] عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُكَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَات» ظاهر عبارت مشخص است که پیرامون شهدای کربلاست و نه شخص سیدالشهدا؛ پس چرا خطاب بک» آورده است؟. خارج از این حتی اگر اختصاص به سیدالشهدا هم داشته باشد بک» خطاب شخصی است مثل اینکه من به شما می ‌گویم تو، و یک وقت به شما می‌گویم شما؛ از لحاظ مفهومی تو و شما یک مفهوم را دارد اما از لحاظ ادبی یک چیز را نمی رساند، حتی اگر بگویید این جمله خطاب به شخص سیدالشهدا است، بگویید بکم» که در نسخه صحیحه کامل ایارات نیز بکم» آمده است، اینگونه ادب را نسبت به سید الشهدا رعایت کرده اید.

باز در ادامه می خوانیم:  فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْت‏» در حالی که در برخی نسخ قدیم مانند مزار قدیم متن زیارت اینگونه نقل شده است که فلعن الله امة أسّست اساس الظلم و العدوان» که کلمه عدوان» نقل شده و سند هم برای آن نقل می‌کند.

باز در فقره دیگر می خوانیم: وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْكِینِ مِنْ قِتَالِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ [مِنْ‏] أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» اما در کامل ایارات این فراز بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ [مِنْ‏] أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ» نیامده است و من قتالکم» وصل به یا اباعبدالله» شده است ولی صحیح این است که این فراز نیز جزء زیارت کریمه باشد به تفصیلی که در کتاب المنصور در شرح زیارت عاشور» نگاشته ام.

خالی از لطف نیست که در اینجا اشاره ای به کتاب کامل ایارات که از تالیفات مهم پیرامون سیدالشهدا و مورد توجه علماء و خواص بوده است، شود؛ مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی(ره) روایاتی که در این کتاب از آن نام برده شده را تماما ثقه می داند و اخیراً این کتاب با ترجمه مرحوم آیت الله سید محمد جواد ذهنی تهرانی در سال 1384 ه.ش. توسط انتشارات پیام حق» به چاپ رسیده که متاسفانه در متن عربی در بسیاری از موارد با نسخ اصلی کتاب کامل ایارات» مغایرت دارد و در متن روایات و از جمله این زیارت دست برده شده است؛ و چون چاپ این ترجمه بعد از رحلت وی انجام شده شاید دستکاری دیگران باشد. این ترجمه متن کامل ایارات را زیاد دستکاری کرده و ترجمه خوبی هم انجام نشده است و من تعجب می ‌کنم که آقای ذهنی تهرانی که فرد با تجربه ای بودند چرا ترجمه وی این قدر اشتباه دارد.

کتاب دیگر که قدری بهتر می باشد، متن کامل ایارات است که توسط نشر الفقاهة منتشر شده که ترجمه نیست و متن بوده اما بسیاری اختلاف نسخه ‌ها و دقت ‌ها را در پاورقی دارد و انصافاً زحمت زیادی برای پاورقی ‌ها و دقت ‌ها کشیده است.

در فراز دیگری از زیارت عاشورا می خوانیم: وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِك»‏، در مصباح المتهجد و کامل ایارات عبارت  و تهیأت لقتالک» بعد از و تنقبت» نیز آمده است و با توجه به اینکه کامل ایارات» از کتب معتبر در این موضوع است و از نظر معنایی نیز لطمه ای وارد نمی کند، دلیلی هم نداریم که این کلمه جزء زیارت عاشورا نباشد.

عبارتی را که مرحوم شیخ عباس نقل می ‌کند اینگونه هست: وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِك»‏ با اینکه هم در مصباح المتهجد و هم در کامل ایارات: و تنقبت و تهیأت لقتالک» نقل شده است اما باز در متن مفاتیح الجنان این فقره درج نشده است علی رغم اینکه صاحب مفاتیح متن زیارت عاشورا را از مصباح المتهجد نقل می کند و در مصباح المتهجد و تهیأت» آمده است اما در مفاتیح این عبارت وجود ندارد.

* آیا موارد مشابه دیگری هم یافته اید که در مصباح المتهجد، فقره ای ذکر شده باشد و در مفاتیح نقل نشده باشد؟

بنده سیزده مورد را متذکر شده ام که در مصباح موجود است اما در مفاتیح موجود نیست و این گمان را داریم که شاید نسخه ای که نزد صاحب مفاتیح بوده است این عبارات را نداشته است، چون صحبت از کامل ایارات شد لازم است این نکته را عرض کنم که ترجمه های زیادی از کامل ایارات شده است که یکی ترجمه مرحوم آیت الله ذهنی تهرانی است که ترجمه خوبی نیست، متن کامل ایارات دستکاری شده است از جمله در زیارت عاشورا این کار صورت گرفته است.

یکی دیگر از مطالبی که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود این فراز از زیارت عاشورا است که بنا به نقل در مفاتیح الجنان اینگونه نقل شده است اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ [فِیهِ‏] بَنُو أُمَیَّة» که بنی امیه در این روز تبرک جستند به شهادت سید الشهدا؟ یا به روز عاشورا؟؛ به روزی که سیدالشهدا در آن شهید شد؟. تبرک جستن چه معنایی دارد؟؛ البته راه توجیه هم دارد و می‌ گوییم آنها دشمن هستند مثل داعش که قربة الی الله افراد را می‌ کُشند، اما انصافاً اگر از خود آن ها بپرسیم و اگر جایی دهان آنها باز شود که آیا شما این قربة الی الله را قبول دارید خودشان می‌گویند: قبول نداریم؛ نمونه اش هم داستان فرعون در قرآن است که او ادعای خدایی می ‌کرد ولی وقتی کارش گیر کرد گفت: خدایا! من می ‌دانم خدا نیستم ولی اینها سراغ من آمده اند آبروی مرا نبر. یعنی ته دل این شخص می‌ داند چیزی را که ادعا دارد واقعی نیست. از آنجایی که زیارت عاشورا حدیث قدسی و کلام الله است و قاتلین اباعبدالله هم به حقیقت قائل به مبارک بودن این واقعه نیستند لذا نباید کلمه تبرک» را به کار ببریم البته شاید در ظاهر توجیه کنیم که از نظر آنها این تبرک بوده است، ولی خدا که نظر ظاهری آنها را عنوان نمی کند در حالی که حقیقت قلبی آنها چیز دیگری است؛ لذا این مطلب برای بنده سؤال بود که چگونه می ‌گوییم: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ [فِیهِ‏] بَنُو أُمَیَّة» تا اینکه دیدم در کامل ایارات این عبارات اینگونه نقل شده است، اللهم ان هذا یوم تنزل فیه العنة علی آل زیاد و ابن آکلۀ الاکباد» که مفهوم بسیار روان و سلیس است و خبری از این شبهات فکری نیز نیست و ترجمه آن چنین می شود؛ خدایا به درستی که این روز، روزی است که در آن لعنت بر فرزندان زیاد نازل شد.

در تاریخ از این دست اعترافات قلبی فراوان وجود دارد مانند: لولا علی لهلک عمر» یا لولا علی لهلک عثمان» و. مرحوم علامه امینی در الغدیر سه باب دارد باب لولا علی لهلک عمر» باب لولا علی لهلک عثمان» و باب لولا علی لهلک ابابکر» که روایات بسیاری را از طریق اهل سنت نقل می ‌کند که اینها اعتراف به این مطلب کرده اند و این به این معناست که من ادعا دارم؛ اما می‌ دانم که حق با من نیست و اینکه خداوند از زبان ظاهری اینها حرف بزند در حالی که حرف قلب آن ها چیز دیگری است، پذیرش آن سخت است؛ ولی وقتی سند قدیمی تر از شیخ طوسی مانند ابن قولویه که حدود صد سال فاصله دارند و متن ابن قولویه هم از لحاظ سندی روان تر و سلیس تر است و هم از لحاظ متنی چرا آن را نپذیریم؟!.

* مهم ترین شبهاتی که درباره زیارت عاشورا نقل می شود، کدام شبهات است و شما چه پاسخی برای آن دارید؟

یکی از شبهاتی که در مورد زیارت عاشورا مخصوصاً در فضای مجازی و وب سایت ها به آن می پردازند متوجه این فراز زیارت عاشورا است؛ آنجایی که می خوانیم: اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْكَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاةِ لِنَبِیِّكَ وَ آلِ نَبِیِّكَ [عَلَیْهِ وَ] عَلَیْهِمُ السَّلَام‏» خدایا من به سوی تو تقرب می‌ جویم در این روز و در این موقفی که در آن هستم و در دیگر روزهای زندگی.

بسیاری از افراد این شبهه را مطرح می‌ کنند که این عبارت را فقط در روز عاشورا می‌ توان خواند، چرا که فراز فی هذا الیوم یعنی روز عاشورا، ظاهر، همین عبارت است؛ اما در پاسخ به این شبهه باید به  چند نکته توجه کرد که بسیار مهم است.

تاملی در معنای یوم و حقیقت آن

اگر چه بسیاری از مفسرین این زیارت کریمه در حد توان جواب هایی به این اشکال داده اند لکن هیچ کدام از جواب ها تام و تمام نبوده است و جواب تام و تمام لازمه اش فهم یک نکته است و آن نکته اینکه: الیوم»، یا به معنای روز مصطلح در مقابل شب یا به معنای طول شبانه روز یا در مقابل ماه و سال نیست بلکه ظرف ظهور شی است و در مقابل آن لیل» ظرف استتار شی است چنان که علامه حکیم آیت الله جوادی آملی در تقسیر تسنیم ج 1 ص 389 می فرماید: مراد از یوم» در بیشتر استعمالات قرآنی آن به معنای روز در مقابل شب یا در برابر ماه و سال نیست همچنین به معنای مجموع شب و روز هم نیست بلکه به معنای ظهور است همان گونه که در آیه 29 الرحمن كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن»‏؛ مقصود این نیست که خداوند در هر شبانه روز یا در هر روز در مقابل شب کاری دارد. زیرا خود روز هم شأنی از شئون او و کاری از کارهای اوست پس کل یوم» به معنای کل ظهور» است.

و در همان مجلد ص 378 می نویسد:کلمه یوم» و یومئذ» در استعمال های قرآنی در همه موارد به صورت ظرف مطرح شده است.

با توجه به این که الیوم» ظرف ظهور هر شی است مقصود از عبارت اللهم انی اتقرب الیک فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیوتی» این است که؛ خدایا! به درستی که من تقرب می جویم در این روز و در موقفی که در این روز قرار دارم؛ مقصود از هذا الیوم» خود زیارت عاشوراست نه آنکه مقصود روز دهم محرم باشد چون الیوم» ظرفِ ظهور است برای أتقرّب» و با اشاره هذا» و ظرف ظهوری که اکنون برای تقرب قاری زیارت کریمه عاشورا است، خود زیارت کریمه عاشورا می باشد چون به وسیله این زیارت است که اکنون دارد تقرب می جوید و به زمان هیچ ربطی ندارد. آن که در ادامه فرمودند: و فی موقفی هذا» نیز نیازمند بیان  نکته ای است و آن این که: عالم در حال حرکت است و همه هستی رو به سوی عالم بالا در حرکتند و حتی انسان کامل هم در حال حرکت به سوی عالم بالا است و مقصود از موقفی هذا» موقف مکانی نیست بلکه چون در پی کلمه أتقرّب» آمده است، مقصود موقف قرب به سوی اله است و قاری زیارت عاشورا می گوید: این بار که این زیارت عاشورا را قرائت کردم به موقفی بالاتر در تقرب به سوی تو راه یافتم؛ در این موقف بالاتر که قسمتی از عالم برای من ظهور پیدا کرده و الیوم» و روز شده است و از استتار و اللیل» بیرون آمده و در این موطن هم نمی خواهم باقی بمانم و به بالاتر می خواهم تقرب پیدا کنم این مواقف و مواطن ادامه دارد تا به موطن و موقف حضرت رسول اکرم (ص) که والاترین و بالاترین موقف هاست برسم و این همان است که در زیارت عاشورا می خوانیم: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ [فِیهِ‏] بَنُو أُمَیَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى [لِسَانِكَ‏] وَ لِسَانِ نَبِیِّكَ [صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏] فِی كُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّكَ [صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏]»

 نکته ای درباره سجده زیارت عاشورا

در عبارت سجده زیارت عاشورا می خوانیم: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِینَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام‏»

زیارت عاشورا حدیث قدسی است و اولین کسی که از اهلبیت علیهم السلام متن زیارت عاشورا را برای عموم مردم خواند، امام باقر علیه السلام است که فرمود پدرم، او از پدرش او از جد ما از پیامبر (ص) و از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل کردند که خداوند فرمود: السلام علیک یا أبا عبدالله. یعنی متن زیارت در بین اهلبیت علیهم السلام بوده است. روایت وارد شده که سیدالشهدا در روز عاشورا دو بار زیارت عاشورا را قرائت کردند، این خیلی مهم است؛ یک بار سیدالشهدا بین نماز ظهر و عصر روز عاشورا از ابتدا تا انتهای زیارت را خواندند و یک بار از صبح عاشورا تا غروب عاشورا بنا بر مناسبتی تکه ای از زیارت عاشورا را خواندند؛ این مطلب از یک جنبه بسیار با اهمیت است و قابل ذکر در روضه‌ هاست، آن مرتبه ای که کامل خواندند بین الصلاتین بود اما یک باری را که تکه تکه خواندند تمام فرازهای زیارت عاشورا خوانده شد جز این فرازی که الان سجده دارد اینجا دیگر حضرت به شهادت رسیدند شما سجده های آیات قرآن را نگاه کنید یا سجده واجب هستند یا سجده مستحب و در تمام این موارد چه واجب و چه مستحب، کلمه سجده در تمام این آیات ذکر شده است، شما این فراز انتهایی زیارت عاشورا را می‌ خوانید در حالی که هیچ کلمه سجده ای در آن ذکر نشده است و سجده مستحب هم است، نه سجده واجب؛ چرا بدون ذکر کلمه سجده، ما سجده می‌ کنیم؟. جواب در این روایت آمده است که از ابتدا، این فراز سجده نداشته است، یعنی از ابتدا که این زیارت به وسیله حدیث قدسی بر پیامبر (ص) وارد شد، سجده نداشته است و سجده آن در روز عاشورا به وجود آمده است که سیدالشهدا از صبح روز عاشورا بنا به مناسبتی فرازی از زیارت را می‌ خواندند و تا موقعی که حضرت به شهادت رسیدند تمام فرازهای زیارت را خواندند و بعد به شهادت رسیدند و این فراز سجده خوانده نشد تا زمانی که آن ملعون لعین بالای سر حضرت آمد تا سر مبارک ایشان را از تن جدا کند از جلو نتوانست سر را جدا کند، پیکر را برگرداند و سر را از قفا جدا کرد؛ وارد شده است که وقتی پیشانی حضرت به خاک افتاد حضرت این فراز انتهایی را شروع کرد و فرمود: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِینَ» و این خیلی مهم است و به این علت این فراز سجده دار شده است؛ شما اینجا کلمه سجده ای را اینجا نمی بینید، با اینکه در آیات قرآن در تمام موارد واجب و مستحب، کلمه سجده وارد شده است چرا که حضرت در حال سجده عرضه می دارند: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِینَ»؛ هم علت سجده دار شدن مشخص است، و هم اینکه حضرت در چه حالی بوده اند؟؛ نه در حالی که حضرت علی اکبر یا طفلشان را از دست داده اند یا از اسب افتاده اند، در حالی حضرت به اینجا رسیده که به پیکر بی جان حضرت رحم نمی کنند و می ‌خواهند سر حضرت را از بدن جدا کنند در این حال حضرت شاکر و حامد خداوند است اینجا باید صبر سیدالشهدا را مزه مزه کرد.

طریقه خواندن صد لعن و صد سلام

مرحوم آیت الله میرزا ابوالحسن ثقفی تهرانی در کتاب شریف شفاء الصدور در شرح زیارت عاشور» پانزده وجه و طریقه را برای قرائت زیارت کریمه عاشورا با تمسک به روایت اهل بیت و تفاسیر علماء بیان داشته اند در مورد طریقه خواندن صد لعن اگر کسی بتواند زیارت عاشورا را با تمام صد لعن و صد سلام بخواند، بسیار عالی است. مثلاً از منزل که به طرف محل کار می ‌روید با تسبیحی که در دست دارید، صد لعن و سلام می ‌گویید و تا ظهر هر وقت فرصت کردید و لو اگر با فاصله باشد این ارجح است.

به نقل از ضیاء الصالحین ص 195 و انیس المقلدین ص 8، امام هادی علیه السلام فرمود: پدرم نقل فرمود: علی ابن موسی الرضا جد بزرگوار ما سیدالشهدا را در روز عاشورا این گونه زیارت فرمود؛ ظاهراً زیارت عاشورا بین الصلاتین بوده، اول سه مرتبه صلوات فرستادند، سپس فراوان تکبیر گفتند که مرحوم آقای ثقفی در شفاء الصدور می‌ نویسد؛ حداقل سه مرتبه تکبیر بگویید، بعد شروع کنید به قرائت فرازهای زیارت عاشورا تا به انتها.

حضرت می ‌فرماید هیچ فرازی را تکرار نکرد. اینکه الان رسم است افراد در ادعیه، فرازهایی را تکرار می‌ کنند، صحیح نیست. برخی از عبارات زیارات عاشورا که چند بار تکرار می ‌شود در روایات نهی شده است مگر جایی که خود اهل بیت علیهم السلام دستور به تکرار داشته باشند.

حضرت می ‌فرماید هیچ فرازی را تکرار نکن جز لعن بر شمر، که آن را چهار مرتبه تکرار کنید در دو فراز زیارت عاشورا لعن بر شمر داریم که دو تا چهار مرتبه می ‌شود، هشت مرتبه؛ بعد در ادامه می‌ فرماید کلامی را در صحبت با خلق در ذکر زیارت عاشورا نگویید.

بعد آن شخص سؤال کرد: ای فرزند رسول خدا! هنگام قرائت زیارت عاشورا طریقه شما را دیدم اما انتهای زیارت عاشورا را ندیدم که چگونه عمل کردید، گویا برخی فرازها از جمله فراز آخر را ندیده است. حضرت شروع به صدور دستور العمل می کنند و فرمودند: از ابتدا تا انتهای دعا برای فرج فرزندم مهدی دعا کنید؛ دعای برای او را از یاد نبرید. آن فراز صد لعن و سلامی که صد مرتبه تکرار می شود را اگر می توانید کامل بگویید و اگر نمی توانید یکبار کامل بگویید و سپس تکرار کرده و بگویید: تسعاً و تسعین مرّۀ و بعدد کل ذرّۀ»؛ بعد فرمودند: دو رکعت نماز بخوانید در رکعت اول حمد و کوثر و در رکعت دوم حمد و توحید خوانده شود.

این حرف از بنده است که یکی از معانی و مصادیق کوثر همین زیارت عاشوراست. کوثر یعنی خیر کثیر و واقعاً زیارت عاشورا خیر کثیری است که اگر کسی بتواند با آن ارتباط برقرار کند به مقصود خود می ‌رسد.

این روایت از امام هادی علیه السلام درباره طریقه خواندن زیارت عاشورا بود. مراقب باشیم مشمول لعن های زیارت عاشورا نشویم.

تذکر دیگر اینکه شما در زیارت عاشورا این را دارید: اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا ثُمَّ [الْعَنِ‏] الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» در فراز دیگری داریم اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك‏» وقتی زیارت عاشورا را می‌خوانید وقتی می‌ گویید آخر»، این آخر» یعنی تا این لحظه ای که من مشغول خواندن هستم، آخرین کسی که در حق اهلبیت علیهم السلام ظلم کرده است.

آیت الله مروارید (ره) نقل می ‌کردند: روزی وارد بالای سر حرم امام  رضا علیه السلام شدم و دیدم شخصی در بالای سر نشسته و اشعه های لعن به او برخورد می‌کند. من گفتم: حرم علی بن موسی الرضا و زائر علی بن موسی الرضا در حالی که بالای سر نشسته است، این اشعه های لعن چیست؟. نزدیک شدم که او چه می ‌کند، نگاه کردم دیدم دارد این فراز زیارت عاشورا را می ‌خواند: وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك» فهمیدم لعنی را که خودش می ‌فرستد به خودش بر می‌ گردد.

مواظب فرازهای لعن زیارت عاشورا به خودمان باشیم؛ اگر عامل به این راه باشیم و پیرو این راه باشیم سلام های این زیارت به ما بر می‌گردد؛ اما اگر عامل به این راه و پیرو این راه نباشیم لعن های این زیارت به خودِ ما بر می‌گردد. و آخر تابع له ذلک» یعنی تا این لحظه خود من شامل این لحظه و آخر تابع له علی ذلک نباشم.

* به نظر شما بهترین شروحی که در شرح این زیارت نگارش شده، کدام است؟

 حدود هشت سال قبل که بنده شرحی بر زیارات عاشورا می ‌نوشتم خیلی از شروح خطی و چاپی را دیدم که بین آنها یک شرح چاپی و یک شرح خطی من را خیلی جذب کرد. نسخه خطی شرح در کتابخانه آستان قدس رضوی (ع) است که مرحوم ملاصالح مازندرانی داماد مجلسی اول و همسر آمنه بیگم مجلسی است، نوشته اند که در مقایسه با سایر شروح، مفصل تر است؛ بنده این کتاب را از کتابخانه آستان قدس گرفتم و دیدم این قابلیت را دارد که روی آن جداگانه کار شود. کتاب را تصحیح کردم که در چهار جلد تنظیم شد و شرح بسیار نفیسی است؛ به نظرم تنها اثر فارسی ملاصالح مازندرانی می باشد. این کتاب آماده چاپ بوده و به خاطر مشکلات مالی و اشتغال به کتاب های دیگر، هنوز به چاپ نرسیده است.

بین شروحِ چاپی هم شرحی که پدرخانم امام، مرحوم آقای ثقفی نوشته اند، شرح خوبی است و نسبت به شرح ملا صالح، شرح مختصری است و نکات ادبی خوبی دارد.

* لطفاً درباره شرح زیارت عاشورایی که شما به نگارش درآورده اید توضیحاتی بدهید.

بنده شرح مفصلی در هفت جلد در شرح زیارت عاشورا نوشته ام بنام المنصور فی شرح زیارت عاشور» که ان شاء الله چاپ شود و دیگری شرح چهار جلدی مرحوم ملاصالح مازندرانی است که یک جلد آن منابع و مآخذ و پاورقی هایی است که اضافه کرده ایم و دیگری یک جزوه مختصری است که در سال 1378 اولین چاپ آن را انجام دادم که متن مختصری است و در دو فصل تنظیم شد؛ در فصل اول آن متن زیارت عاشورا را بر طبق نسخ متعدد نقل کرده ام.

* شیوه شما در شرحی که بر زیارت عاشورا نوشته اید، چگونه بوده و بیشتر به چه نکاتی توجه داشته اید؟

جلد اول شرح ما فقط بررسی سند است و در چهارصد صفحه به بررسی چهار طریقی که زیارت عاشورا را نقل کرده اند به طور کامل به لحاظ سندی پرداخته ام؛ دیگران هم در مورد سند زیارت عاشورا کتاب هایی نوشته اند، ولی ما حرف نگفته ای نگذاشته ایم. از جلد دوم نیز شرح زیارت شروع می ‌شود. بنای ما در شرح این است که به یک مسلک خاص متمسک نباشیم، که مثلاً روایی یا عرفانیِ محض باشد یا یک دیدگاه فلسفی داشته باشیم. بنده در تمام کارها این دیدگاه را داشته ام و بنابر رشته درسیِ خود که فلسفه و عرفان بوده، شاید ظهور مباحث عرفانی قدری بیشتر و پررنگ تر باشد؛ اما مبنای بنده بر این است که عبارت فهمیده شود یعنی وقتی من می‌گویم؛ أبا عبدالله، هر کسی ممکن است چیزی را از این عبارت بفهمد، اما ابتدا باید خود این کلمه تجزیه و ترکیب شود و این سبک کار بنده است، مثلاً أباعبدالله چند کلمه است: أب، عبد، الله، یعنی پدر بنده خدا. وقتی می‌گوییم: أباعبدالله یعنی پدر بنده خدا یک مطلب جدیدی به ذهن شما می ‌آورد یعنی سیدالشهدا پدر بنده خداست و این که سیدالشهدا فرزندی به نام عبدالله دارد و ایشان را به أباعبدالله مُکنّی کنیم، حرف درستی است، اما اسامی و کنیه های اهل بیت و القابی که به اهل بیت (ع) داده شده است هیچ وقت یک معنای خاصی را در برندارد؛ همانطور که حقیقت آنها یک حقیقت بی انتهای بالعرض است، هر چیزی هم که به آنها منتسب شود یک حقیقت بی انتهای بدون عرض است؛ لذا ممکن است أباعبدالله معانی متعدد داشته باشد.

بنده گاهی با دیدگاه فلسفی، گاهی با دیدگاه عرفانی و گاهی با دیدگاه لغوی وارد بحث شده ام تا هر معنی ای که از این عبارت می ‌توان استخراج کرد، بیرون بکشم؛ به همین دلیل شرح بنده به این حجم گسترده شده است؛ نمی گویم همه حرف ها زده شده، چرا که زیارت عاشورا حدیث قدسی است و کلام الله مثل قرآن، در آخر بکر نازل خواهد شد؛ مثلاً در قیامت قرآن بکر نازل خواهد شد با اینکه این همه تفاسیر نوشته شده ولی باز هم قرآن دست نخورده است تا به امروز بیش از چهارصد تفسیر کامل قرآن در شیعه و سنی نوشته شده، اما هنوز می‌گوییم قرآن بکر می باشد؛ و این در حالی است که معلوم نیست تا انتها چند تفسیر دیگر بر قرآن نوشته شود و تمام این تفاسیر مانند یک دست کشیدن بر قرآن است؛ زیارت عاشورا هم حدیث قدسی بوده و تمام شروح ما مانند یک دست کشیدن بر آن است و زیارت عاشورا هم باکره و دست نخورده می باشد تا زمان آن برسد. دیدگاه کلّی بنده در متن این بوده است،

در انتهای جلد آخر هم تقریباً نیمی از جلد هفتم را از زیارت عاشورا خارج شده و دعای بعد از زیارت عاشورا که معروف به دعای علقمه است را آورده ام که نمی تواند صحیح باشد؛ چرا که راوی زیارت عاشورا علقمه است ولی دعای بعد از آن را وی ذکر نکرده و بنده نمی دانم چرا به این نام شهرت پیدا کرده است و برخی از عبارات زیبایی که در این دعا وجود دارد را ذکر کرده ام.


پرسش:
آیا می توان نماز را به زبان های دیگر مانند انگلیسی یا فارسی خواند و یا خیر اگر نمی توان فلسفه اش چیست؟
پاسخ:
ابتدا در پاسخ شما گرامی عرض می کنیم که نماز به غیر عربی جایز نیست و حتما باید عربی خوانده شود،  اما در مورد عدم جواز خواندن به غیر عربی چند نکته را به اختصار بیان می کنیم:
1-ترجمه ها معمولا بیانگر تمام مقاصد و معانی الفاظ ترجمه شده و متونی که ترجمه شده نیستند. و معمولا تطبیق تمام عیار بین دو زبان و بودن اصطلاحات کاملا معادل مشکل است و اختلاف در ترجمه ها خصوصا در متون دینی بسیار شایع و متناسب با اختلاف برداشتها از یک متن دینی است. از سوی دیگر ترجمه حد دقیق و محدودی ندارد و همه لهجه ها و زبانها را در بر می گیرد.
2-زبان عربی زبانی جامع و گسترده و در برگیرنده لطایف و ظرایف بیانی می باشد که کمتر زبانی از این گستردگی و جامعیت برخوردار است. یکی از لوازم زندگی مسلمانان و پیروان هر دینی گسترش زبان آن دین می باشد تا راحت تر با متون مورد علاقه خود آشنا شوند.
3-عبادات احکامی دارند که قطعا بر اساس مصالح و مفاسد واجب یا حرام گشته اند و عقل ما همیشه ملاک و علت حرمت یا وجوب یعنی آن مصالح و مفاسد واقعی را نمی تواند درک کند و علت و چرایی احکام را تبیین کند.
با توجه به آنچه که به نحو اختصار بیان شد می گوئیم اولا ما علت اصلی احکام را نمی دانیم و ثانیا آنکه اگر ترجمه نماز روا شود پراکندگی و چند گانگی در بین مسلمانان ایجاد می شود. زبان های فارسی، ترکی، انگلیسی، فرانسوی هر کدام برداشتی از این کلمات خواهند داشت و زبان و لهحه های فراوان یک آشفتگی و سردرگمی و اختلاف برداشت از متن را چنان در خود می نوردد که معانی اصیل و دقیق قرآنی در خطر تحریف و گم شدن قرار می گیرند و در ضمن وحدت رویه و عامل وحدت در جامعه مسلمین در معرض خطر قرار می گیرد. معمولا تمام ادیان آداب و مناسک دینی خود را به زبان همان دین به پا می دارند.



پرسش:
چرا نماز می خوانیم؟
پاسخ:

ائمه معصومین علیهم السلام و حضرت زهراس» در روایات زیادی فسلفه نماز را بیان کرده اند. حضرت زهراس» فرمود: خداوند نماز را واجب کرده است تا از تکبر پاکیزه شوید.»[1]

امام رضا علیه السلام درباره فلسفه نماز می فرماید: نماز اقرار به ربوبیت خداوند و مردود شمردن هر گونه شریک برای او و ایستادن با حالت خضوع و خشوع در پیشگاه پروردگار متعال است و طلب عفو از گناهان است. و روزی پنج بار سر به سجده گذاشتن برای با عظمت نگه داشتن دستورات پروردگار است و به خاطر این است که بندگان فراموش نکنند و طغیان نکنند و دائماً خاضع و خاشع و علاقمند و خواهان زیادی در دین و دنیا از او باشند.»[2]

بنابراین، نماز ما که مرکب از اعمالی نظیر نیت، تکبیره الاحرام، رکوع و سجود و. است، دارای اهداف کلی و هر یک از این اجزا و شرایط نیز خود اهدافی را به دنبال دارند و علت این که واجب است انسان روزی پنج بار (نمازهای واجب پنچ گانه را) به جا آورد، این است که در طول شبانه روز، همواره متذکر عبودیت و بندگی خود باشد و در هیچ کاری و در هیچ وقتی از اوقات پروردگار و صاحب نعمت خود را فراموش نکند و بر دیگر بندگان خدا تکبر و فخر فروشی نداشته باشد. ممکن است کسی بگوید اصل شکر گذاری و بیاد خدا بودن و دوری از تکبر و خود خواهی را قبول داریم، ولی آیا ممکن نیست که این اهداف را به شکل دیگری و در قالب اعمال دیگری غیر از نماز ایجاد نمائیم؟ پاسخ این سؤال این است که اسلام هم به اهداف عبادات اهمیت داده و هم به شکل آنها، و اینکه در اسلام شکل انجام عبادات با تمام جزئیات و شرایط آن بیان شده، نشانه غنای اسلام است که این دین الهی برای تمامی ابعاد زندگی بشر و در تمام تکالیف او، جزئیات آنها را بیان کرده است. و وقتی همه مسلمانان به یک صورت و یک شکل وظایف و تکالیف خود را انجام می دهند،  حکایت کننده از یک روح واحد در کالبد تمامی مسلمانان است که علاوه بر شکل زیبای آن، موجب تقویت قوای مسلمانان و ایجاد ترس در دل دشمنان می شود.



[1] - بحار الانوار، ج 79، ص 209.

[2] - علل الشرایع، ص 367، حدیث 2.



پرسش:
فلسفه خواندن نماز چیست؟
پاسخ:

از آنجا که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی و پیراسته از هر گونه نقص و نیاز است احتیاجی به پرستش ما ندارد پس پرستش و عبادت او فی الواقع وسیله تکامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، یک نوع لطف و مرحمت و راهنمائی خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند و کلاً عبادت و خصوصاً نماز دارای یک سلسله آثار گرانبهای فردی و اجتماعی است زیرا اولاً حس تقدیر و شکر گزاری را در انسان زنده می کند، قدر دانی از مقامی که نعمتهای زیادی در اختیار او نهاده و با این سپاس گزاری، فرد، حق شناسی خود را در برابر آفریدگار خود که این همه نعمتهای گرانبها در اختیار او گذاشته اعلام می دارد و ثانیاً نماز و عبادت مایه تکامل روحی انسان است چون در نماز ما خود را با کمال مطلق مرتبط ساخته و از او کمک می خواهیم که شایستگی و لیاقت سخن گفتن با خود را به ما بدهد. ضمن این که نمازگزار همواره به یاد خداست و یاد خدا بهترین وسیله برای کنترل نفس امّاره و روح طغیانگر است چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن می شود انسان غافل فکر عاقبت کار ناپسند و عقوبات آن را نمی کند و این نماز است که انسان را به یاد خدا می اندازد و اثر آن غفلت را از روح و روانش پاک می سازد و هم چنین نماز گزار برای قبولی نماز خود از بسیاری از گناهان اجتناب می ورزد مثلاً یکی از شرائط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسایلی است که در آن به کار می رود مانند آب وضو و غسل، لباس و مکان نمازگزار. این موضوع باعث می شود که اطراف حرام نرود و در کار و کسب خود از هر نوع حرام اجتناب نماید زیرا بسیار مشکل است که یک فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقیّد شود و در موارد دیگر بی پروا باشد بالاخص که نمازگزار بداند شرط قبولی این است که حقوق مستمندان و زکات را بدهد، از گناهان کبیره بپرهیزد. مسأله دیگری که نمازگزار باید به آن توجه داشته باشد نظافت و بهداشت است زیرا او باید با لباس و بدنی پاک و تمیز که بعضاً مجبور است غسل نماید تا از آلودگیهای ظاهری و معنوی خود را پاک سازد و از آنجا که نماز برای خود وقت معیّنی دارد یکی از آثار آن انضباط و وقت شناسی است.

آثار و فلسفه نماز به آن چه گفته شد منحصر نیست ولی این نمونه می تواند نشانه اسرار بزرگ این عبادت بزرگ باشد.

البته نمازی که می تواند تمام آثار را  داشته باشد نمازی است که با حضور قلب و توجه و نیت پاک به درگاه خدا آورده شود. روی همین جهات است که پیامبر گرامی(ص) می فرماید: نماز چون نهر آب صافی است که انسان خود را در آن شستشو می دهد، اگر کسی در شبانه روز پنج مرتبه خود را با آب پاک شستشو دهد هرگز بدن او آلوده و کثیف نمی شود. هم چنین کسی که در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواند و قلب خود را در این چشمه صاف معنوی شستشو دهد، هرگز آلودگی گناه بر دل و جان او نمی نشیند[i].



[i]التهذیب، ج 2 ، ص 237 ، 12- باب فضل الصلاة و.

 


پرسش:
چرا باید در زمان های خاص نماز بخوانیم؟
پاسخ:

حسن بن عبد اللَّه به نقل از پدرش از جدّش حسن بن علی بن ابی طالب علیهما السّلام در ضمن حدیث طولانیکه در بردارنده پرسشهاییهود از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله از امور مهمّ است، روایت نموده که آنان از حضرت صلّی اللَّه علیه و آله از علّت اوقات نمازها پرسیدند به این صورت که یکی از آنان عرض کرد: ای محمّد، مرا از ناحیه خداوند- عزّ و جلّ- خبر ده که علّت وجوب نمازهای پنجگانه در پنج وقت بر امّتت در ساعتهای شبانه روز چیست؟ پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: وقتیکه آفتاب به نقطه زوال می رسد؛ حلقهای دارد که در آن وارد می شود و هنگامیکه در آن داخل شد؛ وقت ظهر و زوال می شود و همه اشیاء مادون عرش در برابر اسماء و صفات پروردگارم تسبیح می گویند و آن همان ساعتی است که پروردگارم بر من درود و رحمت می فرستد، لذا خداوند- عزّ و جلّ- نمازگزاردن در آن هنگام را بر من و امّتم واجب نموده و فرموده است:أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوک الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیلِ؛ از وقت زوال آفتاب تا تاریکی شب نماز بپا دار.(اسراء، 78)

و آن همان ساعتی است که جهنّم را در روز قیامت می آورند. پس هر مؤمنیکه در آن ساعت موفّق به سجده یا رکوع یا قیام شده باشد؛ خداوند بدن او را بر آتش جهنّم حرام می کند.

و وقت نماز عصر، همان ساعتی است که حضرت آدم علیه السّلام از میوه درخت بهشتی تناول نمود و در نتیجه خداوند او را از بهشت بیرون راند. لذا خداوند بهفرزندانش دستور داده که این نماز را تا روز قیامت بخوانند و آن را برای امّت من برگزید و آن نماز از محبوبترین نمازها در نزد خداوندعزّ و جلّ است و خداوند به من سفارش فرموده که به خصوص آن را از میان دیگر نمازها پاس بدارم.

و وقت نماز مغرب، همان ساعتی است که خداوند توبه حضرت آدم علیه السّلام)را پذیرفت و فاصله بین تناول میوه درخت بهشتی و پذیرش توبهاش، سیصد سال از روزهای دنیا، نسبت به روزهای آخرت بود.که هر روز از آن مانند هزار سال از سالهای دنیا می باشد.یعنی از وقت عصر شرعی تا شام و مغرب می باشد. پس حضرت آدم علیه السّلام سه رکعت نماز خواند.یک رکعت برای ترک اولی و خطای خود، و یک رکعت به خاطر خطیئه حوّا، و یک رکعت برای توبهاش. لذا خداوندعزّ و جلّ این سه رکعت را بر امّتم واجب فرمود و آن همان ساعتی است که دعا در آن مستجاب می شود. و پروردگارم وعده داده که هر کس از امّتم در آن ساعت دعا کند؛ دعایش را مستجاب نماید و این همان نمازی است که خداوندعزّ و جلّ به من دستور داد و فرمود:فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ، وَ حِینَ تُصْبِحُونَ؛ پاک و منزّه است خداوند هنگامیکه شب می کنید و آن هنگام که صبح می کنید»(روم، 17)

امّا وقت نماز عشا، به راستیکه قبر، تاریکی و ظلمتی دارد و روز قیامت را تاریکی و ظلمتی است. لذا خداوند به من و امّتم دستور داده که این نماز را در این هنگام بخوانیم تا بدین وسیله قبرهای امّتم را روشن و بر پل صراط به آنان نور و روشنایی عنایت شود. هر گامیکه برای خواندن نماز عشا برداشته می شود؛ خداوند بدن صاحب آن گام را بر آتش جهنّم حرام می گرداند و این همان نمازی است که خداوند برای فرستادگان پیش از من برگزیده بود.

و امّا وقت نماز صبح، هنگامیکه خورشید طلوع می کند؛ بر شاخهای شیطان طلوع می کند و خداوندعزّ و جلّ به من دستور داده که نماز صبح را پیش از دمیدن آفتاب و پیش از آنکه کافر آفتاب پرست بر آن سجده می کند؛بخوانم و امّتم برای خدا سجده و کرنش نمایند. و زود خواندن آن در نزد من محبوبتر است و آن همان نمازی است که فرشتگان شب و ملائکه روز آن را مشاهده می کنند.یهودی گفت: راست گفتی ای محمّد» (بن طاوس الحلی، سید علی، فلاح السائل، ص 125)


درباره دعای شریف کمیل که از مفاخر دعایی شیعه است برخی تفاسیر وجود دارد که می توان به شرح دعای کمیل تالیف آقای زمردیان اشاره کرد هر چند این دعای ارزشمند بدان گونه که شایسته است کمتر تفسیر شده است و نیاز است در تفسیر آن بیشتر اهتمام شود و لیکن شناخت معارف حقه الهی در آفرینش و معاد و چگونگی روز رستاخیز و عذاب های روز قیامت و .می تواند در درک درست آن دعا کمک نماید .اما برای معارف بلند آن در این مختصر نمی توان سخن گفت –ولی در ادعیه شیعه معارف بلندی است که در بسیاری از عرصه های اندیشه ای راهگشا است . در فضیلت ادعیه این نکته قابل دقت است که در دعا ما آرمانی را جستجو و طلب می کنیم که در دسترس ما نیست ولی آرزوی و محبوب ماست دعا راز گفتن و راز دار شدن است دعا نیازجویی و رازگویی است خواندن است و خواستن ، دعا گفتگوی عاشقانه است با معشوق

حجت الاسلام فاطمی نیا هم فضیلت هایی از دعا کمیل را فرموده اند

یکی از دعاهای با فضیلت این است: یا من ظهر الجمیل و ستر القبیح ». این را وقتی می خوانی تصمیم بگیر نیکی های مردم را بگویی و زشتی هایشان را بپوشانی! دعا می خوانی: یا ستارالعیوب! خوب تو هم عیب دیگران را بپوشان! دعای کمیل بسیار دعای زیبایی است. کمیل که برای آواز خواندن نیست. کارهای عجیبی هنگام خواندن این دعا می کنند. بعضی قسمت ها را 3 بار می خوانند و. غرض این که وقتی در کمیل می خوانیم "کم من قبیح سترته" تصمیم بگیریم بدی مردم را بپوشانیم و ستارالعیوب باشیم. فرد نشسته سر سجاده مرتب می گوید یا ارحم الراحمین! یا اکرم الاکرمین! کتاب دعا را می بندد، می آید پیش زن و بچه می بینی چقدر خشک و خشن است. دعای این فرد مستجاب نمی شود. تعارف نداریم. یکی از علل استجابت دعا این است که باطن را متحقق کنی با مضامین دعا


در کتاب "سلیم" مقتل عمر بن الخطاب از ابن عباس و کعب الاحبار در یک حدیث طولانی آمده است که :
عبدالله بن عمر گفت: وقتی که وفات پدرم نزدیک شد ، مدتی بیهوش می شد و مدتی بعد به هوش می آمد . وقتی که به هوش می آمد، میگفت : پسرم! قبل از مرگم علی بن ابیطالب را به من برسان. به اوگفتم : تو را با علی چه کار! حال آنکه خلافت را در شورا قرار داده و او را شریک کردی با غیر او ؟
گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود : به درستی که در دوزخ دوازده تابوت است که محشور می شوند در آن دوازده نفر! شش نفر از پیشینیان و شش نفر از امت من. سپس خطاب کردند به ابوبکر و فرمودند : برحذر باش از اینکه اولین آنها تو باشی. سپس رو کردند به معاذ بن جبل و فرمودند : بر حذر باش مبادا دومی آنها تو باشی. سپس رو کردند به من و فرمودند: مبادا ای عمر ! سومی آنها تو باشی. و به تحقیق که در بیهوشی آن تابوتهای آتش را می بینم در حالی که نیست در آن مگر ابوبکر و معاذ بن جبل و بی شک من نیز سوم آنانم.
عبد الله بن عمر گفت:
من شتابان به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام روانه شدم و عرض کردم : ای پسر عم رسول خدا ! پدرم تو را میخواند برای امری مهم که او را محزون کرده. علی با من به خانه آمد. پدرم تا او را دید گفت: ای پسر عم رسول خدا، من خلافت را تسلیم تو می کنم و به تو بر می گردانم .آیا تو نمی گذری و عفو نمی کنی مرا؟ و آیا حق خودت و زوجه ات فاطمه دختر رسول خدا را بر من حلال نمی کنی ؟
حضرت فرمودند :
آری من عفو می کنم و تو را حلال می نمایم و ضامن می شوم برای تو از دختر عمویم فاطمه علیها سلام، به شرط اینکه آنچه گفتی در جمع مهاجر و انصار باشد و حقوق آنان که تو علیه شان خروج کردی باز پس دهی و آنچه بین تو و صاحبت (ابوبکر) از سنتهائی که قرار داده اید در جمع مهاجر و انصار اقرار کنی که آن امر بر خلاف اسلام بوده و اعتراف کنی برای ما به حق ما که ولایت از آن ماست . عبدالله بن عمر گوید: وقتی که پدرم این کلمات را شنید روی خود را برگرداند و جامه بر سر کشید و گفت : النار اولی من رکوب العار ، یعنی به آتش بروم بهتر است از ننگ و عار. آنگاه علی برخاست و از نزد او بیرون رفت . پس پسرش به عمر گفت : ای پدر به تحقیق که انصاف داد به تو این مرد، عمر پاسخ داد: ای پسرم، چطور انصاف داد در حالیکه او خواست ابوبکر را نیز از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش فتنه روشن کند و ما را رسوا گرداند تا جائیکه طایفه ی قریش صبح کند و اهل ولایت برای علی بن ابی طالب باشد ، به خدا سوگند که این امر ابدا نخواهد شد.
روای می گوید: بعدها علی بن ابی طالب به عبد الله بن عمر فرمود : ای عبد الله تو را به خدا ، پدرت بعد از بیرون آمدن من چه گفت ؟ عبدالله گفت : حال که مرا به خدا قسم دادی میگویم: او گفت : به درستی که این مرد مردم را به محجه ی بیضاء (بر راه روشن شرع و شریعت) وا می دارد و مردم را به بر پا داشتن کتاب و سنت پیغمبرشان فرا میخواند. حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: ای پسر عمر! تو در جواب چه گفتی ؟ گفت: به او گفتم پس چه تو را مانع می شود از اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ ولی او در جواب گفت: کتمان کن آن را، به درستی که او خواست ابوبکر را از قبرش بیرون بیاورد و برای او و پدرت آتش روشن کند و طایفه ی قریش صبح کند در حالی که اهل ولایت علی بن ابی طالب باشند، به خدا سوگند این امر ابدا نخواهد شد.
علی علیه السلام فرمودند:
پس به درستی که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیاتش و شب وفاتش به آنچه عمر لعنه الله گفت مرا خبر داد. قسم می دهم تو را بخدا ای پسر عمر اگر من خبر بدهم به تو به آن (به آنچه پدرت گفت) مرا تصدیق می کنی؟ پسر عمر گفت : اگر سوال بشوم می گویم . علی علیه السلام فرمودند: او وقتی که گفتی : پس چه چیز تو را منع می کند،اینکه او را خلیفه قرار دهی ؟ در جوابت گفت : منع می کند مرا نسبت به آن صحیفه ای که نوشتیم و آن عهدی که در کعبه است . پس پسر عمر ساکت شد . علی علیه السلام به او فرمود: سوال می کنم از تو به حق رسو ل الله صلی الله علیه و آله برای چه ساکت شدی و جواب نمی دهی ؟
راوی می گوید : دیدم پسر عمر در حالی که گریه گلوی او را گرفته و چشمان او اشک می ریخت گفت: سپس آهی کشید و ساعتی بعد مرد! مرد! مرد !!!مردن او در آخر شب نهم از ماه ربیع الاول سال بیست و سه از هجرت نبوی اتفاق افتاد . و عمر لعنه الله در آن وقت هفتاد و سه ساله بود.
اما کمترین و بیشترین عذاب جهنم چیست؟ در روایات از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) آمده است که کمترین عذاب جهنم برای کسی است که در دریایی از آتش شعله ور است و نعلی به پایش بسته شده ست و آن چنان سوزان میباشد که مغز سرش به جوش می افتددر حالی که آه و نالۀ بلندی سر میدهد، فکر میکند که عذاب او از همۀ اهل آتش بیشتر و بدتر میباشد و اما در تفسیر قمی در وصف آیۀ» قل اعوذ برب الفلق – من شر ما خلق آمده است که فلق چاهی است در جهنم که اهل آتش پناه به خدا میبرند از آن چاه و از شدّت حرارتش، زیرا از خدا اجازه خواست تا نفس بکشد، و با یک نفس کشیدنش جهنم را به آتش کشید و اهل آتش از آن چاه به خدا پناه میبرند و افراد داخل چاه، از شر آن تابوتها پناه به خدا میبرند و آن تابوتها همان است که شش نفر از اولین و پیشینیان و شش نفر از آخرین و پسینیان در آن تابوت قرار دارند، اما آن شش نفری که از پیشینیانند:
- اول: قابیل پسر آدم است که برادرش را به ناحق کشت،
- دوم: نمرود است که ابراهیم خلیل(ع) را در آتش انداخت،
- سوم: آن فرعون هم عصر حضرت موسی (ع) است،
- چهارم: سامری است که مردم را گوساله پرست نمود،
- پنجم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور مسیح یهودی نگهداشت،
- ششم: آن کسی است که مردم را بعد از ظهور احمد نصرانی نگهداشت،
و اما آن شش نفری که از آخرین ها هستند:
- پس اول آنها اولی است،
- دوم آنها دومی است،
- سوم آنها سومی است،
- و چهارم آنها معاویه است،
- و پنجم آنها پیشوای خوارج است که به ذوالثدیه معروف است و دست اضافی داشت که مانند بود.
- ششمی آنها ابن الملجم قاتل مولا علی است.

برکات و اعمال ماه ربیع الاول

ماه "ربیع الاول" همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است .


ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.


ماه "ربیع الاول" همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .


پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما "آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".


 مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.


روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب اّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.


روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)


روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.


روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)


شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )
4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)
5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.()
بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)


روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).
همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)
ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد  در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.

 پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)
makaremshirazi.org
pajoohe.com
tebyan.net


سایه یدستی میان قاب چشمان ترش
چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش

رنگخون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکههای سرخ روی گوشوار مادرش

ایندم آخر به یاد میخ در افتاده است
خانهرا آتش زند با روضه ی پشت درش

هها را پاک می کرد از لب خشکیده اش
زینبخونین جگر با گوشه های معجرش

برخلافرسم سرخ کشتگان راه عشق
رفتهرفته سبز تر می شد تمام پیکرش

بانظر بر اشک قاسم گفت:وای از کربلا
نامهای را داد  با گریه به دست همسرش

روضهی لایوم می خواند غریب اهلبیت
کربلاییها چه گریانند  در دور و برش؟!

چشمامیدش به قد و قامت عباس بود
ایستادهبا ادب ساقی کنار بسترش


آخرین جستجو ها

ترجمه و تدریس خصوصی زبان انگلیسی brookimomva tranmotroni BTS JIN IRANIAN FC Melanie's memory سمپاشی شرکت نگین دشت vivagraphic roebacesje yummy city midbepecdei